مناجات گاه

حرف هایی از سنخ صحبت عبد و خدا!

مناجات گاه

حرف هایی از سنخ صحبت عبد و خدا!

در این وبلاگ قصد دارم، مناجات نویسی را تجربه کنم!
از خدایی که چیزی ازو پنهان نیست، دعوت می کنم این مطالب را بخواند!

خوش آمدید :)

آخرین مطالب
شنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۶، ۱۲:۰۵ ق.ظ

اعتراف یک حقیقت


خدای من!!
میخوام اعترافی کنم..
برای من بارها ثابت شده است که دقیقا همون زمانی که فکر می کنم آدم خوبی هستم و بین خودم و بدی ها فاصله می بینم!! حاشیه ی امنی احساس می کنم و شاید یک ذره احساس استغناء از عنایت شما پیدا کردم، بدترین آدم روی زمین هستم، با سر زمین خوردم و همه ی داشته هام رو به باد فنا دادم..
الان بیش از هر زمانی از احساس خوب بودن می ترسم..
بیش از هر زمانی خوف پرتگاه رو درک می کنم
بیش از هر زمان دیگری از نزدیک شدن به خوبان و دوستان تو می ترسم، نکنه دامنی آلوده بشه، نکنه هزینه ای تحمیل بشه..

اما از هرکی و از هر چی فرار کنم، فرار از شما معنایی نداره..
دریابم خدای خوبی ها..
اگه این خوف به سود من هست هیچ وقت از من نگیرش
خدایا گرفتار سرمای دوری از خودت مگردانم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۶ ، ۰۰:۰۵
مهدی
شنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۵۸ ب.ظ

حسرت پرستش

قطعا یکی از حسرت هایی که روز قیامت خواهم خورد این خواهد بود


که شما

چه خدای پرستیدنی ای هستید

و من

چه بی دلیل فرصت های پرستیدن را از دست دادم..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۵۸
مهدی
پنجشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۰۸ ب.ظ

تولد حضرت معصومه(س)

امروز تولد کسی هست که به فرموده ی امام باقر(ع) تالی تلو معصوم(س) است..

تولد کسی معصومه خوانده شده،‌ و هر کس برای زهرای بی مانند(س) دلش تنگ شود، به ایشان ارجاع داده شده..


خدایا دنیای بدون معصوم دنیای تاریکیست..

مثل بدنی بدون قلب و آسمانی بدون خورشید..


به حق این بی بی بزرگوار در فرج امام مان(عج) تعجیل بفرمایید..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۰۸
مهدی
پنجشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۰۲ ب.ظ

برزخ

مانده ام در برزخی بین خودم و شما...

می دانید عیب کار کجاست؟

عیب کار اینجاست که یک طرف این برزخ منم..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۰۲
مهدی
سه شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۳۲ ب.ظ

نگاه

معبودمن!! اله من!!


نگاهم کن

با چشمی که گویی من فقط مال تو هستم ..


- خطاب آمد: چه داری که چنین درخواستی می کنی؟

هیچ خدای من!!


- می دانی که این نگاه ذوبت می کند؟

با وحشتی سرد: بله خالق من!!


- تا ترس از دست دادن تعلقاتت را داری، این نگاه به چه کارت می آید؟

بعد از سکوتی عمیق: هرچه دارم مال شما، خودم و همه ی دار و ندارم..


هر چند که به هیچ نمی ارزد متاع من.. از سر لطف و بزرگی همه را بگیرید و نگاهتان را به من دهید..


یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعت مزجات..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۳۲
مهدی
شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۷ ق.ظ

ادعونی...

فقط با این امید می خوانم شما را که فرمودید:

«ادعونی استجب لکم»

وگرنه من کجا و آستان شما کجا!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۴ ، ۱۱:۳۷
مهدی
پنجشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۰۵ ب.ظ

حرف های بزرگتر از دهان

گفتن بعضی حرفا مثل قرار دادن کوه! روی شاخک های مورچه ست! مثل غرق شدن در رویاهای کودکانه، کودکی که وزن حرفهایش را نمی فهمه! و سنگینی آن چه طلب می کنه رو درک نمی کنه!
اما خدای من!! کسی که وارد فضای مناجات شما میشه، مگه می تونه به کم قانع باشه؟! مگه می تونه آرزوهای بزرگش رو نادیده بگیره؟!
نمی تونه خدای من!
نمی تونه عظمت شما رو ببینه و به حرف نیاد!!! چون در محضر کسی نشسته که عظمتش لااحصاست! محضر شما جاییه که هر سنگینی بی وزن میشه! و هر بزرگی کوچک، جایی که هیچ آرزویی بزرگ نیست!
خدای خوبم! جز اینه که انبیاء و صلحا، با همین مناجات های سحرگاه، با در میان گذاشتن همین آرزوهای بزرگ با شما، با خواستن همین رویاهای دست نیافتنی از سویدای دل، رشته ی امداد شما نصیبشان گردید!! امدادی که به کوچکی بنده کاری ندارد، و می تواند کوه ها را جابه جا کند و دره ها را پر! دیدیم که مورچه ای با گفتگوی ساده اش با شما، ارتش سلیمان را نگه می دارد، آن ارتشی که قدرت های بزرگ تاب ایستادن در برابر آن را ندارد!!
ساده بگم، من آن ذره ی ناچیزی هستم که به چشم نمیاد! ذره ای که اصلا لیاقت صحبت کردن با شما رو نداره، حال خودتان می دانید پروردگار من! رب من! عزیز من! من از شماخواستم آرزوهای بزرگم را! دیگه مابقی با کرم شما!

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۰۵
مهدی
سه شنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۰۰ ب.ظ

دل بی افسار

آزمودم دل خویش را به هزاران شیوه

هیچ چیزش به جز از وصل تو خشنود نکرد!


ای بی نیاز!

من نا آرام را به وصل تو نیاز است!

چیزی ندارم که بهای وصل تو باشد، جز جانم! جز آن چه از تو دارم!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۰۰
مهدی
سه شنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۰۵ ب.ظ

فالخلع نعلیک...

خودت را دم در بگذار و بیا! چشمانت را لحظه ای ببند و خود را در فضایی تصور کن که در آن جز خدا هوای دیگری نیست! جز او که در تاریکی قبر همراهی نیست! جز او که جز صدای او در پرده نخست صحنه ی بزرگ محشر، که سکوت مرگ همه جا را گرفته، صدایی نیست!

خدای بی همتا!

توفیقم بده قبل از مرگم مناجات و تنهایی با تو را تجربه کنم! خدای من مرا از غیرخودت بمیران! تا قبل از آنیکه مهلتم تمام شود، مزه ی در آغوش تو محشور شدن را بچشم!

بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی مله رسول الله!

اذن بده خدای من تا برای تو بنویسم و با تو سخن بگویم!

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۱۸:۰۵
مهدی